روز گاریست که هیچ نظری با ما نیست
وین شب فرقت ما را سحری پیدا نیست
با تو سوز دل عشاق مگر در نگرفت
زانکه هیچت به جگر سوختگان پروا نیست
مفتی شرع که از روی تو منعم فرمود
غالب آن است که در علم نظر دانا نیست
ای که گفتی هوس عشق برون کن ز دماغ
تک بچه کار آیدم آن سر که درو سودا نیست
بی تو گر هست هنوز از اثر جان باقی
این گناه از قبل بخت بد است از ما نیست
عقل دید آن قد و می گفت به آواز بلند
الحق انصاف کو بالاتر از این بالا نیست
پرده بر گیر که بیند رخت امروز کمال
کو چو کوته نظران منتظر فردا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
غرّه ی ماه جز آن عارض شهر آرا نیست
شاخ شمشاد چو آن قامت سرو آسا نیست
روح بخشست نسیم نفس باد بهار
لیک چون نکهت انفاس تو روح افزا نیست
باغ و صحرا اگر از روضه ی رضوان بابیست
[...]
داغ سودای تو بر جان رهی تنها نیست
در جهان کیست، که شوریده این سودا نیست
هر که گوید که منم فارغ ازین غم، غلط است
هیچ کس نیست که او غرقه این دریا نیست
ای که منعم کنی از عشق که فردایی هست
[...]
هیچ شب نیست که در کوی غمت غوغا نیست
در فراق رخ تو دیده ما دریا نیست
سر و جانی تو، بود جای تو در دیده ی ما
از چه روی است بگو تا نظرت با ما نیست
شب دیجور فراق تو مرا محرم راز
[...]
ذرهای نیست که خورشید در او پیدا نیست
قطرهای نیست درین بحر که او با ما نیست
نیست گر بر سر زلفین توام سود انیست
تا ز بد مستی چشمت به جهان غوغا نیست
روح بحری است که عالم همه غرقند در او
بس عجب دارم اگر جسم کف دریا نیست
قل هو الله احد گفت صمد می دانی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.