خطت سبز و لبت مشک و گلاب است
دهانت ذره رویت آفتاب است
تو گنج حسن و بس خانه دل
که از شوق چنین گنجی خراب است
دل من بی به روی تو سوزان
چو کتان از وجود ماهتاب است
شبی کان آستان بالین من نیست
چه جای بستر و چه جای خواب است
برو ناصح مترسان از عذابم
که دیدار تو ما را خود عذاب است
بحمد الله ندارم دامن تر
اگر بر خرقهام داغ شراب است
کمال آن خاک در از گریه تر ساز
که در باران امید فتح آب است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حیاتش با مسیحا همرکاب است
صبوحش تا قیامت در حساب است
تو را در ره خراباتی خراب است
گر آنجا خانهای گیری صواب است
بگیر آن خانه تا ظاهر ببینی
که خلق عالم و عالم سراب است
در آن خانه تو را یکسان نماید
[...]
ببستی چشم یعنی وقت خواب است
نه خوابست آن حریفان را جواب است
تو میدانی که ما چندان نپاییم
ولیکن چشم مستت را شتاب است
جفا میکن جفاات جمله لطف است
[...]
مه از شرم رخ او در نقاب است
میان ماه رویان آفتاب است
اگر دریا وگر موج و حباب است
به نزد ما هه جام شراب است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.