تورا در کوی جانان خانهای هست
به هر کویی چو من دیوانهای هست
بزن چوبش که دزد است آن سر زلف
بهدست ار نیست چوبت شانهای هست
منور شد ز رویت دیدهٔ دل نیز
کز آن به نور در هر خانهای هست
نشان آنکه رویت خرمنم سوخت
بر آن آتش ز خالت دانهای هست
سماع ما به زاهد در نگیرد
درین صحبت مگر بیگانهای هست
مزن ای خم شکن بر صوفیان سنگ
که زیر خرقه شان پیمانهای هست
کمال ار نیست هیچت لایق دوست
غزلهای ترِ رندانهای هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بکوی عاشقان بت خانه ای هست
در آنجا دلبر جانانه ای هست
نمی داند کسی او را، ولیکن
بهر مجلس ازو افسانه ای هست
بپیش شمع رویش خور فرو رفت
[...]
به کوی عزلتم ویرانه ای هست
ز نقد وقت درویشانه ای هست
به دستم تا ز هستی دست شویم
ز خم نیستی پیمانه ای هست
مکن دورم که دارد ذوق دیگر
[...]
مرا در دل غم جانانهای هست
درون کعبهام بتخانهای هست
ز لب مهر خموشی بر ندارم
که در زنجیر من دیوانهای هست
خراباتم ز مسجد خوشتر آید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.