این کهنه رباط را که عالم نام است
آرامگَهِ اَبْلَقِ صبح و شام است،
بزمی است که واماندهٔ صد جمشید است،
گوری است که خوابگاهِ صد بهرام است!
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
این کهنه رباط را که عالم نام است
آرامگَهِ اَبْلَقِ صبح و شام است،
بزمی است که واماندهٔ صد جمشید است،
گوری است که خوابگاهِ صد بهرام است!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
این کهنه رباط را که عالم نام است
وآرامگه ابلق صبح و شام است
بزمیست که واماندۀ صد جمشید است
قصریست که تکیهگاه صد بهرام است
در راه دلم ز عشق تو صد دام است
امید من سوخته دل بس خام است
آن را که تویی یار چه بی یار کسیست
وانرا که تویی دوست چه دشمن کام است
از شام سر زلف تو صبحم شام است
پختم هوس لب تو لیکن خام است
چشمت نظری نکرد در حال جهان
بیچاره به هرزه در جهان بدنام است
عشق آمد و گوید رسولم نام است
در حسن به آسمان صدم پیغام است
حکم است که دل و دین فروشید به درد
وین سهل ترین جمله احکام است
این راهزنان که راهروشان نام است
درویشیشان خاص برای عام است
از بهر شکار خلق این طایفه را
هر پاره خرقه، چشمهای از دام است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.