جانا خدا گواست ز دوریت ققنسم
وقت است کآتشت برد از جای چون خسم
بی یاد رویت ار بزنم یک نفس، خدا
بندد چو مهره ششدر دور مسدسم
پرسش نکردیم توبه غفلت، گمان مبر
شرمنده تلطف آن روح اقدسم
من بی وفا و غافل و سرکشم نیم، ولی
حیران کار گنبد وچرخ مقرنسم
در روی دهر نیست زبان آوری چو من
تحریر مدعای ترا گنگ واخرسم
هر سو که بنگرم پی تسهیل مشکلی
عالم مساعد است و به کار تو بی کسم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.