گنجور

 
خواجوی کرمانی

هر زمان آهنگ بیزاریش بین

عهد و پیمان وفاداریش بین

گر ندیدی نیمشب در نیمروز

گرد ماه آن خطّ زنگاریش بین

زلف مشکین چون براندازد ز رخ

روز روشن در شب تاریش بین

حلقه های جعدش از هم باز کن

نافه های مشک تاتاریش بین

آن لب شیرین شورانگیز او

در سخنگوئی شکر باریش بین

چشم مخمورش که خونم می خورد

گرچه بیمارست خونخواریش بین

این که خود را طرّه اش آشفته ساخت

از سیه کاریست طرّاریش بین

بار غم گوئی دلم را بس نبود

درد تنهائی بسر باریش بین

چاره ی خواجو اگر زور و زرست

چون ندارد زور و زر زاریش بین

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode