گنجور

 
خواجوی کرمانی

چون ما بکفر زلف تو اقرار کرده ایم

تسبیح و خرقه در سر زنّار کرده ایم

خلوت نشین کوی خرابات گشته ایم

تا خرقه رهن خانه خمار کرده ایم

شوریدگان حلقه ی زنجیر عشق را

انکار چون کنیم چو این کار کرده ایم

ما را اگرچه کس به پشیزی نمی خرد

نقد روان فدای خریدار کرده ایم

از ما مپرس نکته ی معقول از آنک ما

پیوسته درس عشق تو تکرار کرده ایم

ادرار ما روان ز دل و دیده داده اند

هر دم که یاد اجرای و ادرار کرده ایم

گر خواب ما بنرگس پر خواب بسته ئی

ما فتنه را بعهد تو بیدار کرده ایم

در راه مهر سایه ی دیوار محرمست

زان همچو سایه روی بدیوار کرده ایم

خواجو ز یار اگر طلب کام دل کنند

ما کام دل فدای رخ یار کرده ایم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode