گر دلم روز وداع از پی محمل می شد
تو مپندار که آن دلبرم از دل می شد
هیچ منزل نشود قافله از آب جدا
زانک پیش از همه سیلاب بمنزل می شد
گفتم از محمل آن جان جهان برگردم
پایم از خون دل سوخته در گل می شد
راستی هر که در آن سرو خرامان می دید
همچو من فتنه بر آن شکل و شمائل می شد
ساربان خیمه برون می زد و اینم عجبست
که قیامت نشد آنروز که محمل می شد
قاتلم می شد و چون خون ز جراحت می رفت
جان من نعره زنان از پی قاتل می شد
همچو بید از غم هجران دل من می لرزید
کان سهی سرو خرامان متمایل می شد
پند عاقل نکند سود که در بند فراق
دل دیوانه ندیدیم که عاقل می شد
بگذر از خویش که بی قطع مسالک خواجو
هیچ سالک نشنیدیم که واصل می شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکسی روز وداع از پی محمل میشد
تو مپندار که آن دلبرم از دل میشد
هیچ منزل نشود قافله از آب جدا
زان که پیش از همه سیلاب به منزل میشد
گفتم، از محمل آن جان جهان برگردم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.