گنجور

 
خواجوی کرمانی

بنوش لعل مذاب از زمرّدین اقداح

ببین که جوهر روحست در قدح یا راح

خوشا بروی سمن عارضان سیم اندام

عقیق ناب مروّق ز سیمگون اقداح

بریز خون صراحی که در شریعت عشق

شدست خون حریفان سبیل و خمر مُباح

بشوی دلق مرقّع بآب دیده ی جام

که بی قدح نبُود در صلاح و توبه صلاح

لب تو باده گساران روح را ساقیست

رخ تو خلوتیان صبوح را مصباح

در تو زمره ی ارباب شوق را منزل

غم تو مخزن اسرار عشق را مفتاح

فروغ روی چو ماه تو مشرق الانوار

کمند زلف سیاه تو قابض الارواح

دهد دو دیده ی من شرح مجمع البحرین

کند جمال تو تقریر فالق الاصباح

بساز بزم صبوحی کنون که خواجو

لب تو جام صبوحست و طلعت تو صباح

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode