سخن یار ز اغیار بباید پوشید
قصّه ی مست ز هشیار بباید پوشید
خلت عاشقی ز عقل نهان باید داشت
کان قبائیست که ناچار بباید پوشید
ذره چون لاف هواداری خورشید زند
مهرش از سایه ی دیوار بباید پوشید
تا بخون جگر جام بیالایندش
جامه ی کعبه ز خمّاز بباید پوشید
بوسه ئی خواستمش گفت بپوش از زلفم
گنج اگر می بری از مار بباید پوشید
ضعفم از چشم تو زانروی نهان می دارد
که رخ مرده ز بیمار بباید پوشید
تیغ مژگان چه کشی در نظر مردم چشم
خنجر از مردم خونخور بباید پوشید
چهره ی زرد من و روی خود از طرّه بپوش
که زر و سیم ز طرّار بباید پوشید
دیده بنگر که فرو خواند روان سرّ دلم
گرچه دانست که اسرار بباید پوشید
نامه ی دوست بدشمن چه نمائی خواجو
سخن یار ز اغیار بیاید پوشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.