الا ای عین آب زندگانی
منوّر از تو چشم کامرانی
ترا آب روان گفتن روا نیست
که می بینم که خود عین روانی
اگر خضر از تو یک شربت بنوشد
بشوید دست از آب زندگانی
بود روشن که هستی حوض کوثر
چرا کاندر بهشت جاودانی
بری ز اسیب نکبات زمینی
مصون از نکبت دور زمانی
لبت فرسوده از روی تعطّش
بلب آتش رخسان آسمانی
ترا خواند خرد گردون عاشر
ترا گوید فلک خورشید ثانی
اگر فخر آوری بر چشمه ی مهر
سزد چون مشرب قطب جهانی
قوام کن فکان شمس المعالی
امام انس و جان بحر المعانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
ولیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
به جام اندر تو پنداری روان است
و لیکن گر روان دانی روانی
به ماهی ماند ، آبستن به مریخ
بزاید ، چون فراز لب رسانی
شکفته شد گل از باد خزانی
تو در باد خزانی بی زیانی
همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل
چه چیزی مردمی یا بوستانی
ز بوی موی پیچان سنبلی تو
[...]
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
و لیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
مرا تا باشد این درد نهانی
تو را جویم که درمانم تو دانی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.