ما مست می لعل روان پرور یاریم
سودا زده ی زلف پریشان نگاریم
بر لعل لبش دست نداریم ولیکن
تا سر بود از دامن او دست نداریم
گر بی بصران شیفته ی نقش و نگارند
ما فتنه ی نوک قلم نقش نگاریم
با روی تو فارغ ز گلستان بهشتیم
با بوی تو مستغنی از انفاس بهاریم
چون نرگس مخمور تو مستان خرابیم
چون مردمک چشم تو در عین خماریم
از آه دل سوخته با نغمه ی زیریم
وز چنگ سر زلف تو با ناله ی زاریم
جان عاریت از لعل تو داریم و بجانت
کان لحظه که تشریف دهی جان بسپاریم
گر زانک دهن باز کند پسته ی خندان
پیش لب لعل تو ازو مغز بر آریم
داریم کناری ز میان تو چو خواجو
لیکن ز میان تو بامّید کناریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا، دل و جان را به خداوند سپاریم
اندوه درم و غم دینار نداریم
جان را ز پی دین و دیانت بفروشیم
وین عمر فنا را بره غزو گزاریم
بی عارض گلرنگ تو ما خسته خاریم
نا خورده می وصل تو در رنج خماریم
زان زلف پژولیده و ناخفته دو چشمت
چون چشم تو و زلف تو بیخواب و قراریم
گفتی ببر از جانت اگر جوئی وصلم
[...]
از عمر چو این یک دو نفس بیش نداریم
بنشین نفسی تا نفسی با تو برآریم
چون دل بسر زلف سیاه تو سپردیم
باز آی که تا پیش رخت جان بسپاریم
جز غم بجهان هیچ نداریم ولیکن
[...]
گر عشق نبازیم در اینجا به چه کاریم
مائیم و همین کار و دگر کار نداریم
بر دیده نگاریم شب و روز خیالش
خوش نقش خیالی است که بر دیده نگاریم
در دامن او دست زدیم از سر مستی
[...]
ما خانه خرابان سر زلف نگاریم
کاری به خرابات و مناجات نداریم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.