ما بنظّاره ی رویت بجهان آمده ایم
وز عدم پی بپیت نعره زنان آمده ایم
چون دل گمشده را با تو نشان یافته ایم
از پی آن دل پر خون بنشان آمده ایم
گر برآریم فغان از غم دل معذوریم
کز فغان دل غمگین بفغان آمده ایم
زخم شمشیر ترا مرهم جان ساخته ایم
لیکن از درد دل خسته بجان آمده ایم
قامت از غم چو کمان کرده و دل راست چو تیر
در صف عشق تو با تیر و کمان آمده ایم
بیتو از دوزخ و فردوس چه جوئیم که ما
هم ازین ایمن و هم فارغ از آن آمده ایم
چون نداریم سکون بی نظر مغبچگان
ساکن کوی خرابات مغان آمده ایم
اگر آن جان جهان تیغ زند خواجو را
گو بزن زانک مبرّا ز جهان آمده ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از پی تو ز عدم ما به جهان آمدهایم
نز برای طرب و لهو و فغان آمدهایم
عشق نپذیرد هستی و پرستیدن نفس
ما ازین معنی بی نام و نشان آمدهایم
تا کی از نسبت بی اصل همی لاف زنیم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.