بزن بنوک خدنگم که پیش دست تو میرم
چو جان فدای تو کردم چه غم ز خنجر و تیرم
اسیر قید محبت سر از کمند نتابد
گرم بتیغ برانی کجا روم که اسیرم
بحضرتی که شهانرا مجال قرب نباشد
من شکسته بگردش کجا رسم که فقیرم
ز خویشتن بروم چون تو در خیال من آئی
ولی عجب که خیالت نمی رود ز ضمیرم
چو شمع مجلسم ارزانک می کشی شب هجران
چو صبح پرده برافکن که پیش روی تو میرم
کمال شوق بجائی رسید و حدّ مودّت
که از دو کون گزیرست و از تو نیست گزیرم
نظیر نیست ترا در جهان بحسن و لطافت
چنانک گاه لطایف به عهد خویش نظیرم
بَود بگاه صبوحی در آرزوی جمالت
نوای ناله ی زارم ادای نغمه ی زیرم
قلم چو شرح دهد وصف گلستان جمالت
نوای نغمه ی بلبل شنو بجای صریرم
مرا مگوی که خواجو بترک صحبت ما کن
چو از تو صبر ندارم چگونه ترک تو گیرم
منم درین چمن آن مرغ کز نشیمن وحدت
بیان عشق حقیقی بُود نوای صفیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.