زهی مستی من ز بادام مستش
شکست دل از سنبل پر شکستش
فرو بسته کارم ز مشکین کمندش
پراکنده حالم ز مرغول شستش
تنم موئی از سنبل لاله پوشش
دلم رمزی از پسته ی نیست هستش
خمیده قدم چنبر از چین جعدش
شکسته دلم بسته ی زلف پستش
شب تیره دیدم چو رخشنده ماهش
زمی مست و من فتنه ی چشم مستش
چو شمعی فروزنده شمعی بپیشش
چو گل دسته ئی دسته ئی گل بدستش
قمر بنده ی مهر تابنده بدرش
حبش هندوی زنگی بت پرستش
چو بنشست گفتم که بنشیند آتش
کنون فتنه برخاستست از نشستش
چو ریحان او دسته می بست خواجو
دل خسته در زلف سرگشته بستش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.