خاقانی ازین چرخ سیه کاسهٔ دون
چونی تو در این گلخن خاکسترگون
از چشم و دلی چو دیگ گرمابه کنون
کآتش ز درون داری و آب از بیرون
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
خاقانی ازین چرخ سیه کاسهٔ دون
چونی تو در این گلخن خاکسترگون
از چشم و دلی چو دیگ گرمابه کنون
کآتش ز درون داری و آب از بیرون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
دارم ز جفای فلک آینه گون
وز گردش این سپهر خس پرور دون
از دیده رخی همچو پیاله همه اشک
وز سینه دلی همچو صراحی همه خون
یک بوسه بدادی بمن ای بت افزون
تا دل بردی ز من بدستان و فسون
گر آنکه همی جان طلبی بوسه بیار
کاتش زآهن بآهن آید بیرون
نازید به گرز گاوسار افریدون
در دست تو گرز شیر سارست کنون
از تو فرق است تا به افْریدون چون
چونانکه ز شیر شرزه تا گاوِ زبون
دلها همه آب گشت و جانها همه خون
تا چیست حقیقت از پس پرده و چون
ای بر علمت خرد رد و گردون دون
از تو دو جهان پر و تو از هر دو برون
ای گنده دهان چو شیر و چون گرگ حرون
چون خرس کریه شخص و چون خوک نگون
چون بوزنه سخره و چو کفتار زبون
چون گربه دهن دریده و چون سگ دون
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.