خاقانی اگرچه در سخن مردوش است
در دست مخنثان عجب دستخوش است
خود هر هنری که مرد ازو زهرچش است
انگشت نمای نیست، انگشتکش است
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
خاقانی اگرچه در سخن مردوش است
در دست مخنثان عجب دستخوش است
خود هر هنری که مرد ازو زهرچش است
انگشت نمای نیست، انگشتکش است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
گفتی که دلم به وصل تو شاد و کش است
میلم همه سوی آن دل درد کش است
می دانم که این سخن ندارد اصلی
لیکن چه کنم گرچه دروغ است خوش است
هر چند به حلم یار ما جورکش است
لیکن زاری عاشقان نیز خوش است
جان عاشق چون گلستان میخندد
تن میلرزد چو برگ گوئی تبش است
دل در برم از فراق دیوانه وش است
جان در تنم از حادثه در کش مکش است
از شادی وقتی که به وصلت برسم
با اینهمه ناخوشی مرا وقت خوش است
شیر از که از آب و هوا خلدوش است
دیریست که از زمانه در گیر و کش است
محبوب منست اگر چه گردید خراب
هرچند که کهنه و خرابست خوش است
گرچه جوانی همه چون آتش است
پیری تلخی است و جوانی خوش است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.