خاقانی را طعنه مزن زهر آمیغ
کز حکم شما نه ترس دارد نه گریغ
از کشتن و سوختن تنش نیست دریغ
کو آتش و کو درخت و کو زه، کو تیغ
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
خاقانی را طعنه مزن زهر آمیغ
کز حکم شما نه ترس دارد نه گریغ
از کشتن و سوختن تنش نیست دریغ
کو آتش و کو درخت و کو زه، کو تیغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
تابان زمیان دود چون ماه ز میغ
دانی که بود حور بدینکار دریغ
برداشت فلک به خون خاقانی تیغ
تا ماه مرا کرد نهان اندر میغ
دی بوسه زدم بر آن لب نوش آمیغ
امروز که بر خاک زنم وای دریغ
زین تابش آفتاب و تاریکی میغ
زین بیهده زندگانی مرگ آمیغ
با خویشتن آی تا نباشی باری
نه بوده به افسوس و نه رفته به دریغ
گر خود همه عالم بگشایی تو به تیغ
چه سود که باز میگذاری به دریغ؟
از سبزه شود خرد چو ماه اندر میغ
چون رفت خرد ز سر بود لایق تیغ
گر آدمیای میل تو با سبزه خطاست
ورزان که خری سبزه ز تو نیست دریغ
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.