گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خاقانی

عذر از که توان خواست که دلبر نپذیرد

افغان چه توان کرد که داور نپذیرد

زرگونهٔ من دارد و گر زر دهم او را

ننگ آیدش از گونهٔ من زر نپذیرد

صد عمر به کار آید یک وعدهٔ او را

کس عمر ابد یک نفس اندر نپذیرد

از دیده به بالاش فرو بارم گوهر

آن سنگ‌دل افسوس که گوهر نپذیرد

جان پیش‌کش او بتوان کرد ولیکن

بر جان چه توان کرد مزید ار نپذیرد

پروانهٔ وصل از سر و زر خواهد مرفق

آن شحنهٔ حسن از چه سر و زر نپذیرد

خاقانی اگر رشوه دهد خال و لبش را

ملک دو جهان خواهد و کمتر نپذیرد