خه که دگر باره دل، درد تو در برگرفت
باز به پیرانه سر، عشق تو از سر گرفت
یار درآمد به کوی، شور برآمد ز شهر
عشق در آمد ز بام، عقل ره درگرفت
لعل تو یک خنده زد، مرده دلی زنده کرد
حسن تو یک شعله زد، سوختهای درگرفت
تاختن آورد هجر، تیغ بلا آخته
زحمت هستی ما، از ره ما برگرفت
شیر به چنگال عنف، گردن آهو شکست
باز به منقار قهر، بال کبوتر گرفت
صبر و دل و دین ما جمله ز ما بستدند
روح مجرد بماند دامن دل برگرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا دل مجنون ما راه قلندر گرفت
هر چه نه لیلیش بود از همه دل برگرفت
سر به گریبان عشق برزد و مردانه وار
جان به میان برنهاد دامن دل برگرفت
عشق چو از کنج غیب راه کمین برگشاد
[...]
چون فلک از آفتاب مشعله ئی درگرفت
عرصه آفاق را جمله در آذر گرفت
خسرو سیاره چون تیغ ضیا برکشید
لشکر ظلمت شکست کشور اختر گرفت
زر گر فطرت بلطف صنع خود اظهار کرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.