گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خاقانی

ای برقرار خوبی، با تو قرار من چه

از سکه گشت کارم، تدبیر کار من چه

زرین رخم ز عشقت بی‌آب و سنگ مانده

بر سنگ تو ندانم آب و عیار من چه

بر بوی وصل تا کی درد سر فراقت

آن می هنوز در خم چندین خمار من چه

دادم به باد عمری در انتظار روزی

این روز بی‌مرادی در انتظار من چه

دیدم به طالع خود عشق آمد اختیارم

این داغ ناامیدی بر اختیار من چه

زنهار تا نگویی کاین غم به صبر بنشان

گر صبر غم نشاندی پس زینهار من چه

گوئی به هیچ عهدی یک آشنا نبوده است

این قحط آشنایان در روزگار من چه

خاقانیا چه گویی آید به دست یاری

چون یار نیست ممکن سوداش یار من چه

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode