تو چه دانی که از وفا چه نمودم به جای تو
علم الله که جان من چه کشید از جفای تو
گذری کن به کوی من، نظری کن به سوی من
بنگر تا به روی من چه رسید از برای تو
ز غمت گرچه خستهام، کمر مهر بستهام
دل از آن بر گسستهام که گذارم وفای تو
دلت از مهر گشته شد غمم از حد گذشته شد
چکنم چون نوشته شد به سرم بر قضای تو
چو جهانی به خاصیت تو و وصل تو عاریت
نزند لاف عافیت دل کس در بلای تو
نیت آن همی کنم که تو را جان فدی کنم
به جهان این ندی کنم که سرم با دو پای تو
همه رنجی به سر برم چو به کوی تو بگذرم
همه خشمی فرو خورم چو ببینم رضای تو
تن من گر زیان کند لب تو کار جان کند
دل خاقانی آن کند که بود حکم و رای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.