گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
خاقانی

مرا وصلت به جانی برنیاید

تو را صد جان به چشم اندر نیاید

به دیداری قناعت کردم از دور

که تو ماهی و مه در برنیاید

بدان شرطی فروشد دل به کویت

که تا جان برنیاید، برنیاید

تو خود دانی که آن دل کو تو را خواست

برای خشک جانی برنیاید

به میدان هوا در تاختم اسب

به اقبالت مگر در سر نیاید

اگر روزم فرو شد در غم تو

فرو شو گو قیامت برنیاید

بد آمد حال خاقانی ز عشقت

سپاسی دارد ار بدتر نیاید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode