ای مقادیر فضل و افضالت
بیش از اندازۀ بیان رهی
اندرین روزها که گشت هوا
نا خوش و سرد هم بسان رهی
بس که هر دم ز لشکر بهمن
لرزه افتد بر استخوان رهی
بیم آنست حاش من یسمع
کآورند از عدم نشان رهی
چاکران را بنزد مخدومان
عذرها هست خاصه آن رهی
گر تن از خدمت تو محرومست
لازم حضرتست جان رهی
گرچه شد بسته این زبان چو آب
از دم سرد در دهان رهی
نفس ز مهریر می خواهد
عذر تقصیر از زبان رهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.