گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

برون رفتم از خانه دی نگهبان

تهی بود از آیندگان کوی من

فرو رفته با خود به اندیشه یی

جوانی درآمد ز پهلوی من

گرانی به بالا دو چند اشتری

هر انگشت او چون دوبازوی من

حمایل زپولاد در گردنش

چنان قطرۀ آب از جوی من

بزد دست و پولاد روشن زبر

برآهخت و آورد رخ سوی من

چو نزدیک شد بی محابا کشید

برهنه بیکبار در روی من

چو از پر دلی من نرفتم ز جای

نه آژنگی آمد در ابروی من

بر آهخت تیغ و بیازید دست

یکی پاره بگرفت از موی من

عطا دادم او را ز خود اندکی

ز شادی ببوسید زانوی من