گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

قدوۀ اهل مهانی ای که هست

مهر تو همواره یار غار من

مایه از طبع تو اندوزد همی

چشم دریا طبع گوهر بار من

مدح تو همچون شهادت می رود

بر زبان خامة بیمار من

باشمت تا آسمان منّت پذیر

گر زمین گردد ترا رخسار من

بارها بستست نوک کلک تو

عقد مروارید اندر بار من

با کمال قوّت نظم سخن

قاصرست از شکر تو افکار من

هر کجا شعری فروشم بر کسی

گاه دلّالی و گه سمسار من

مشتری شاگرد دکّان منست

تا تو دادی رونق بازار من

تیر گردون خاک بر سر می کند

تا تو بودی راوی اشعار من

در جهانت جز غم من غم مباد

ای بتحقیق از کرم غمخوار من

خود بجز تیمارکی من خوردمی

گر نخوردی لطف تو تیمار من؟

ور نباشد پای لطفت در میان

سر به چیزی در نیارد کار من

با خیالت دوش تا وقت سحر

گفت صد بار این دل افکار من

ای شفای دردمندان یاد تو

چونی از درد سر بسیار من

پای مردی دیگرم دانی که کیست

خود به خود تمهید کن اعذار من

من به اقبال تو بس مستظهرم

تا قیامت باد استظهار من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode