ای که جزیاد مخلوق تو نخورد
لاله چون جام پر شراب کند
ابر سرمایۀ گهرباری
از سر کلکت اکتساب کند
آتش خاطرت چو شعله زند
زهرۀ روزگار آب کند
چون سخن رانم از کله داریت
نرگس از شرم قصد خواب کند
جز خداوند خواجه ننویسد
گر عطارد ترا خطاب کند
آفتاب از حیای تو هردم
زابر برروی خود نقاب کند
هرکه از خدمت تو دوری جست
هم فراق توش عذاب کند
نه ز تقصیر باشد از خادم
کمترک عزم این جناب کند
حاش لله که خاطر اشرف
با من از بهر آن عتاب کند
آفتابی تو و درین موسم
پشت هرکس برآفتاب کگند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیوه هر چند کابرشم بکند
هرچه آن بیشتر به خویش تند
بر سر باد تند و موج بلند
تا بیک آبخوستشان افکند
نرسد دست من به چرخ بلند
ورنه بگشادمیش بند از بند
قسمتی کرد سخت ناهموار
بیش و کم در میان خلق افکند
این نیابد همی به رنج پلاس
[...]
ای سنایی! ز جسم و جان تا چند؟
برگذر زین دو بینوا در بند
از پیِ چشمزخمِ خوشچشمی
هر دو را خوش بسوز همچو سپند
چه کنی تو ز آب و آتش یاد
[...]
ای بعزم تو فتح را پیوند
پست با همت تو چرخ بلند
خان عادل تویی و از عدلت
هست چون خلد عدن خطبه چند
دین حق را کمالی و مرساد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.