گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

گل رَخت به باغ در فکندست

وز چهره نقاب بر فکندست

بر راه صبا ز شکل غنچه

صد صرّۀ پر ز زر فکندست

اسباب نشاط و عیش عالم

نوروز به یک دگر فکندست

شد تشنه بخون لاله، سوسن

زین روی زبان به در فکندست

چون نافهٔ مشک نارسیده

لاله همه کوه و در فکندست

آمیخته خون و مشک با هم

بی قیمت و بی‌خطر فکندست

آهوی رمیده گویی آنرا

از ترس برهگذر فکندست

آب دهن سحاب نرگس

در دیدهٔ بی‌بصر فکندست

بلبل ز قدوم گل در اطراف

آوازۀ شور و شر فکندست

از آب سنان کشیده سوسن

وز آتش گل سپر فکندست

ز اندیشه به خویشتن فرو شد

تا بر رخ گل نظر فکندست

گویی همه شب شراب خوردست

نرگس که چو مست سرفکندست

نی نی که ز شرم چشم یارم

خود را بخراب در فکندست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode