گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

تا بکف جام می توانم دید

زهد و سالوس کی توانم دید؟

نکنم یاد زهد و صومعه هیچ

تا رخ ترک فی توانم دید

هر دم از باد پیچش افتاده

در تهی گاه نمی توانم دید

از قدح باده چون فروغ زند

در عدم نقش شی توانم دید

ز اندرون قدح بچشم صفا

راز پنهان می توانم دید

بر گل عارض نکو رویان

شبنم از رشح خوی توانم دید

در سر زلفشان دل شده را

نیم شب نقش پی توانم دید

نه نه، کز زهد چنگ بدرک را

رگ گسته ز پی توانم دید

شیشۀ بد مزاج نازک را

زامثلا کرده قی توانم دید

ورصراحی نه در رکوع بود

ریخته خون وی توانم بود