گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

دل من ار بغمت خوشتر از زبان تو نیست

ز روی تنگی باری کم از دهان تو نیست

تنم چو موی شد از عشق و خرّمم آری

که هیچ فرق میان من و میان تو نیست

بگیر یک ره و سخنم بخویشتن درکش

که چفته قامتم آخر کم از کمان تو نیست

ببوسه یی دهنم خوش کن و بده کامم

که هست سودرهی و در آن زیان تو نیست

شعاع خورشید ارچند خار دیده نهد

هزار چون او یک گل ز گلستان تو نیست

قد بلند و رخ خوب سرو و گل را هست

و لیک هیچ دور احسن و لطف آن تو نیست

دلم ببردی و شاید که گر همه جانست

مرا دریغ از آن چشم ناتوان تو نیست

دلا، دلم ز تو بگرفت زانکه در عالم

اسیر عشق بسی اندوکس بسان تو نیست

ز من چه پرسی چندین که یار کیست فلان؟

چو روشنست ترا این قدر که آن تو نیست