جذبهای خواهم که از خود نیز روگردان شوم
هرکجا آیینهای پیدا شود پنهان شوم
رنگ آبادی ندارم خانه بیصاحبم
گر خریدارم شود سیلاب آبادان شوم
قرض دار روزگارم، خاطرم زان شاد نیست
چون حباب ار وام هستی پس دهم خندان شوم
ناوک بیداد دوران را نشان باید شدن
آنچنان مگذارم ای غم از نظر پنهان شوم
تا به کی باید به خلقی مختلف یکرنگ زیست
یک نفس آیینه گردم، یک زمان سوهان شوم
کسر حرمت بار میآرد شکستن نان خلق
عزتم گردد طفیلی هرکجا مهمان شوم
قدرتم غالب حریفی را نمیداند که چیست
صد تعدی میکشم از حسن اگر طوفان شوم
هم کهن شد، هم مکرر جامه ناموس و ننگ
گر دلم خواهد لباسی نو کنم، عریان شوم
خواهم از روی تنگ دادن به تاراجش کلیم
فیالمثل گر پاسبان چشمه حیوان شوم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چند همچون مرغ شب از تاب خور پنهان شوم
وقت شد تا پرفشان چون بلبل بستان شوم
تا بکی چون زاغ اندر باغ آیم با خزان
عندلیبم کن که تا زیب بهارستان شوم
تا بکی باشم سکندروار در ظلمات نفس
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.