خوش آن دم کز جفایش خوشدلی بنیاد میکردم
به این افسون دلش را مایل بیداد میکردم
چسان بینم به دام طرهات آن مرغ دلها را
که بر گرد تو میگرداندم و آزاد میکردم
ز چشمش میگرفتم گاه دل گه باز میدادم
نگاهش را به علم دلبری استاد میکردم
چو میدیدم دلش را مایل بیتابی عاشق
به اندک جور او دانسته صد فریاد میکردم
به بزم حیرتم طعن خموشی میزند سوسن
اگر من هم زبان میداشتم فریاد میکردم
نه امروزیست این بیتابیام جویا که چون جوهر
پرافشانی میان بیضهٔ فولاد میکردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به کوی صید بندان، دوش چون فریاد می کردم
به یک صوت حزین صد عندلیب آزاد می کردم
چنان دوش از غمت مشتاق بودم بر هلاک خود
که تا صبح آرزوی تیشهٔ فرهاد می کردم
نه تاثیر نفس بی عمر جاویدان نمی دانم
[...]
نه از خامی در آتش ناله و فریاد می کردم
ازین دولت جدا افتادگان را یاد می کردم
نمی گردید اگر ذوق گرفتاری عنانگیرم
ز وحشت خون عالم در دل صیاد می کردم
اگر چون خضر این روز سیه را پیش می دیدم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.