تا چند رود دل پی کاری که ندارد
تا کی بود آوارهٔ یاری که ندارد
لعل لب او سوخت چسان خرمن جان را
چون آتش یاقوت شراری که ندارد
دریای غم عشق مربی گهرم راست
پرورده دلم را به کناری که ندارد
چون بار دل اهل حسد گشت ندانم
دل در حرم وصل تو باری که ندارد
جویا چه کدورت به دلش از تو نشیند
این پیکر فرسوده غباری که ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.