به صحرا دید ماری آن مخنث
که از مردی نبودش هیچ رنگی
ز بیم مار می لرزید و می گفت
که اینک مار کو مردی و سنگی
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
به صحرا دید ماری آن مخنث
که از مردی نبودش هیچ رنگی
ز بیم مار می لرزید و می گفت
که اینک مار کو مردی و سنگی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به پاسخ دایه گفت ای شیر جنگی
شکیبا باش در مهر و درنگی
به می خواران فتادم از قضا دوش
نبود اندر میان تار و ترنگی
بناگه تا ترنگان از درآمد
یکی کنگی فرو ژولیده دنگی
ربابی در برش چون کشتی نوح
[...]
بسا شیر شکار و گرگ جنگی
که شد در زیر این روبهپلنگی
اگر حاضر بود آن روز سنگی
شود در حال خونی بی درنگی
ز دهر آموخته گوئی دو رنگی
که گه رو مینماید گاه زنگی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.