آن شنیدستی که کناسی ز سرگین زیر بار
گفت شکر آن را که از عزت مرا سر برافراخت
بوالفضولی طعنه زد کای کار تو سرگین کشی
کی خردمند این هنر را مایه عزت شناخت
گفت کای نادان کدامین عز ازان افزون بود
کز پی روزی به امثال تو محتاجم نساخت
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
آن شنیدستی که کناسی ز سرگین زیر بار
گفت شکر آن را که از عزت مرا سر برافراخت
بوالفضولی طعنه زد کای کار تو سرگین کشی
کی خردمند این هنر را مایه عزت شناخت
گفت کای نادان کدامین عز ازان افزون بود
کز پی روزی به امثال تو محتاجم نساخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شوخ بقال او متاع خود مرا تکلیف ساخت
از دهان پسته اش بوسیدم و مغزم گداخت
از پس مرگ خدیو زند از شیراز تاخت
شد سوی مازندران و نوبت شاهی نواخت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.