جامی سخن بر آینه دل بود چو زنگ
زین زنگ به که آینه خود دهی صفا
اعراض کن ز شعر که شغلیست بس عریض
این چند روزه عمر به آن کی کند وفا
وز زانکه نیست طاقت اعراض ازان تو را
حمد خدای پیشه کن و نعت مصطفی
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
جامی سخن بر آینه دل بود چو زنگ
زین زنگ به که آینه خود دهی صفا
اعراض کن ز شعر که شغلیست بس عریض
این چند روزه عمر به آن کی کند وفا
وز زانکه نیست طاقت اعراض ازان تو را
حمد خدای پیشه کن و نعت مصطفی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مظلوم دست بستهٔ مغلوب را بگوی
تا چشم بر قضا کند و صبر بر جفا
کاین دست بسته را بگشایند عاقبت
وان گشاده باز ببندند بر قفا
شد صرف در هوا و هوس روزگار ما
غافل ز پیک مرگ که میآید از قفا
ناگه برید دست ز دامان مدعا
چرخ زمانه چون نکند با کسی وفا
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.