زآهم آتش به خانه افتاده ست
وز دل این یک زبانه افتاده ست
اشکم ازخانه بس که بیرون ریخت
رخنه در آستانه افتاده ست
ازدو چشمت که شوخ و فتنه گرند
فتنه ها در زمانه افتاده ست
قصد تو آزمودن تیغ است
قتل عاشق بهانه افتاده ست
زان میان در کمر نشانی نیست
سخنی درمیانه افتاده ست
نیست آن شاخ گل که بلبل را
شعله درآشیانه افتاده ست
جامی از باده صبوح بماند
بس که مست شبانه افتاده ست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.