گنجور

 
جامی

ای شهره در زمانه به شیرین شمایلی

تعویذ بند حسن تو چرخ حمایلی

حاجت به قبله دگرم نیست در نماز

هرجا که می روم تو مرا در مقابلی

با استقامتی که قدت راست متصل

چون ابروان به کشتن عشاق مایلی

خوبان چو ماه از تو کنند اقتباس نور

بی عار اقتباس تو خورشید کاملی

ای آشنا چه آگهی از حال ما تو را

ما غرق و تو نظاره کنان گرد ساحلی

رندی و عاشقی همه زنج است و محنت است

خوش وقت پارسایی و از عشق غافلی

جامی ز زخم تیغ تو می داد جان و بود

ورد زبان او رحم الله قاتلی