ای زده نوبت غمت ناله صبحگاهیم
سنگ جفای تو به سر گوهر تاج شاهیم
من که کله نهادمی کج ز غرور سروری
در سر بندگیت شد نخوت کج کلاهیم
پیر نیم که پیر را عشق جوان جوان کند
سیل دمادم مژه شست ز مو سیاهیم
داد نمی دهی مده بس بود این که گه گهی
جای کند به گوش تو نعره دادخواهیم
چون نشوم به دولت بندگی تو مفتخر
من که به منصب سگی بر در تو مباهیم
شد تن خسته ام چو مو رنگ شکسته ام چو که
چند ز غم گدازیم چند ز غصه کاهیم
جامیم و مرا لقب خاک نشین مصطبه
مفتی شهر گو مخوان صوفی خانقاهیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ملکت عشق ملک شد از کرم الهیم
پشت من و پلاس غم اینست قبای شاهیم
قاضی شهرم ار کشد، بهر وطن روا بود
خاصه که آب دیدگان داد به خون گواهیم
شد سیهم ز عشق رو، گریه در او از آن کنم
[...]
عشق به کشور وفا داد نوید شاهیم
نوبت شاهیم بود ناله صبحگاهیم
گر به فراغت از توام طعن گنه زند کسی
چهره به خون نگار بس حجت بی گناهیم
جز تو نخواهم از جهان آرزوی دگر ولی
[...]
حشمت جم رسد صبوح از کرم الاهیم
جام جهان نماست مهر از می صبحگاهیم
ایکه به می فتاده و غرقه نیم عجب مدان
جسم چو کاه برگ من بین و عذار کاهیم
شیخ ز عشق و باده ام طعنه زنان و طرفه آنک
[...]
عشق تو ملک خسروی، داغ تو چتر شاهیم
در صف سروران رسد، دعوی کج کلاهیم
کوثر تیغت ار کند، رحم به حال مجرمان
دوزخ جاودان شود، خجلت بیگناهیم
گرنه خوش است خاطرت، با غم سینه کوب من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.