چو خندان جام می کام از لب لعل تو بردارد
صراحی گریه خونین ز رشکش در گلو آرد
عجب جاییست کوی تو که بهر محنت عاشق
زمینش خار غم روید هوایش خون دل بارد
سمندت خاک پای خویشتن مفروش گو ارزان
که صد جان در بهای آن دهند ار پا بیفشارد
ز سبحه وارد صوفی نباشد غیر محرومی
کزان جز ورد نامقبول خود بر خلق بشمارد
ندارد بیش ازین بیمار تو در دل تمنایی
که جان با باد زلف و تن به خاک پات بسپارد
غرض گر نی هلاک عاشقان خسته دل باشد
خدا چون تو بلایی برسر این قوم نگمارد
ز آه سرد شمع عشرت جامی نشست آری
زمانه آه سرد عاشقان را باد پندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
کسی کز راز این دولاب پیروزه خبر دارد
به خواب و خور چو خر عمر عزیز خویش نگذارد
جز آن نادان که ننگ جهل زیر پی سپر کردش
کسی خود را به کام اژدهای مست نسپارد
خردمندا، چه مشغولی بدین انبار بیحاصل؟
[...]
بتی دارم که یک ساعت مرا بیغم بنگذارد
غمی کز وی دلم بیند فتوح عمر پندارد
نصیحتگو مرا گوید که برکن دل ز عشق او
نمیداند که عشق او رگی با جان من دارد
دلم چون آبله دارد دگر عشق فدا بر کف
[...]
مه روزه رسید و آفتابم روزه می دارد
چه سود از روزه کز گرمی جهانی را بیازارد
به دندان روزه را رخنه کند، پس از لب شیرین
لبالب رخنه های روزه زان شکر به بار آرد
دهانش را که بوی مشک می آید گه روزه
[...]
به هر ناجنس چون طوطی دل ما کی سخن دارد
کسی همرنگ ما باید که ما را در سخن آرد
غیورست آن شه خوبان و غیر اینجا نمیگنجد
کسی گیرد عنان او که دست از خویش بگذارد
به غیر از عشق خونخوارت کسی غمخوار ما نبود
[...]
نکویی گرد بادست این که بر من خاک میبارد
سرود ناله من خاک را در رقص میبارد
چه حاجت من بگویم عذر رسوایی تو رخ بنما
ترا هرکس که میبیند مرا معذور میدارد
به آزار دل زارم مشو مایل که در شبها
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.