آن که تیغ مهر او در سینه صد چاکم زند
کشته آنم که چون مه خیمه بر خاکم زند
شویم از خون جگر گر صد رقم هر دم قلم
جز خیال خط او بر لوح ادراکم زند
گرچه باغی ام خزان دیده، شوم رشک بهار
ابر لطفش گر نمی بر خار و خاشاکم زند
جز هوس نبود حجاب راه گو از برق عشق
لمعه ای کآتش درین جان هوسناکم زند
زان بهار لطف خواهم بود لبخندان چو گل
گرچه صد چاک از جفا در دامن پاکم زند
گر اجل بیند که چون می میرم از یک زخم زود
بوسه ها بر خنجر بدخوی بی باکم زند
گفتم از جامی چه جرم آمد کزو پیچی عنان
گفت دست آرزو تا کی به فتراکم زند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.