موج زن می بینم از هر دیده طوفان غمی
می رسد در گوشم از هر لب صدای ماتمی
اهل عالم را نمی دانم چه کار افتاده است
اینقدر دانم که در هم رفته کار عالمی
زاشک محتاجان به هر سو سایلی بین غرق خون
کز بسیط مکرمت طی شد بساط حاتمی
راستی را بود پشت از دوری او دور نیست
گر به پشت راستان افتد ز بار دل خمی
تا به ماهی رفت آب چشم محنت دیدگان
زابر محنت هرگز این سان بر زمین نامد نمی
گشت مشرق مغرب آن آفتاب عارفان
بعد ازین مشکل برآید صبح عرفان را دمی
هرکجا داغیست از مرهم برآرد روی لیک
داغ هجر اهل دل را نیست روی مرهمی
خواجه رفت و ما به داغ فرقتش ماندیم اسیر
گم مبادا هرگز از فرق مریدان ظل پیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حالتی از اندوه و حساسیت شاعر نسبت به مشکلات و غمهای جمعی مردم است. شاعر با توصیف طوفان غم و صدای ماتم در گوشش، به وضعیت ناگوار جهان اشاره میکند. او نمیداند چه بر سر انسانها آمده اما میداند که کارها در هم ریخته است و دیده میشود که انسانها با درد و بیکسی درگیرند. شاعر همچنین به قدرت عشق و نبود مرهم برای داغهای عمیق دل اشاره میکند و ابراز میکند که فراغ یار باعث اسیری او شده است. در پایان، شاعر از ترس فراموشی و گم شدن در میان پیروان یاد میکند.
هوش مصنوعی: هر جا نگاه میکنم، مانند امواج دریا، غم و اندوه به شکل طوفانی در وجودم حس میشود و از هر کسی که میشنوم، صدای رنج و مویهای به گوشم میرسد.
هوش مصنوعی: نمیدانم چه بر سر مردم دنیا آمده است، فقط میدانم که اوضاع همگان به هم ریخته است.
هوش مصنوعی: از اشک نیازمندان به هر طرف، ناله و زاری میشنوی؛ و در این میان، افرادی را میبینی که در سیلاب خون غرق شدهاند، چون سفرهای که با بخشش و بزرگمنشی پر شده بود، اکنون به هم خورده است.
هوش مصنوعی: اصلاً دوری او باعث نمیشود که حقایق پنهان بمانند. اگر دروغ و نفاق در دل جا بگیرد، بار سنگین اندوه خود را به دوش میکشیم.
هوش مصنوعی: تا هنگامی که اشکهای رنج و درد به چشمانم میرسد، هیچگاه روی زمین اینگونه بر من سختی نداشته است.
هوش مصنوعی: آفتاب عارفان، که نشاندهندهی آگاهی و شناخت است، در دور و بر خود به جستجو و گردش میپردازد و پس از این دوران سخت، لحظهای روشنایی و بصیرت در راه عرفان نمایان خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر جا که زخم و دردی باشد، مرهمی به کمک میآید تا آن را التیام بخشد؛ اما درد جدایی محبوب برای دلهای عاشق مرهمی ندارد و به آسانی درمان نمیشود.
هوش مصنوعی: آقا رفت و ما به خاطر جداییاش در اندوه و حسرت باقی ماندیم. ای کاش هرگز از سر اختلاف و جدایی پیروان پیشوای خود دور نشویم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر نشینم با تو در خلوت به شادی یک دمی
از غبار خود نبیند چشم دل دیگر نمی
حاصل از عالم دمی دانم که گویم با تو راز
اهل دلرا زین دمی خوشتر ز ملک عالمی
ایدل از دلبر مدار امید شادی بهر آنک
[...]
ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی
رهروان راه عشقت هر دمی در عالمی
با کمال قدرتت بر عرصه ی ملک قدم
هر تف آتش خلیلی هر کف خاک آدمی
طور سینا با تجلی جمالت ذره ئی
[...]
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
[...]
گوهر دریای وحدت آدم است، ای آدمی
گر چو آدم سر اسما را بدانی آدمی
زنده باقی شو، ای سی و دو نطق لایزال
حاکم نطقی و نطق عیسی صاحب دمی
گر ببینی صورت خود را به چشم معرفت
[...]
موج زن می بینم از هر دیده طوفان غمی
می رسد در گوشم از هر لب صدای ماتمی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.