قسم به صفوت جام و صفای جوهر می
که نیست در سر ما جز هوای ساغر می
بیا که خشکی و تری طفیل هستی ماست
در آب خشک قدح ریز آتش تر می
ببین بلندی بخت و سعادت طالع
که کرد از افق خم طلوع اختر می
غرض ز طاعت عارف بهشت و کوثر نیست
بهشت میکده او را بس است و کوثر می
اگر ز درد سر خویش رنجه ای می نوش
که نیست رنج تو را شربتی برابر می
گذار پرورش تن به تن پرست ای دل
غذای روح کن از جام روح پرور می
به کنج میکده سازید خانه جامی را
که رفت خانه او چون حباب در سر می
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شکست پیر مغان گر سرم به ساغر می
عجب مدار که سرها شکسته بر سر می
ستم به ساغر میشد نه بر سر من اگر
شکست بر سر من می فروش ساغر می
غذای روح بود بوی میخوشا رندی
[...]
اگر رود سر من چون حباب بر سر می
نمی رود ز سر من هوای ساغر می
تو و بهشت و من و میکده برو زاهد
تراست گر می کوثر مراست کوثر می
من آن حریف سمندر طبیعتم که مرا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.