ای دو چشمت در ستیز و کین یکی
دل یکی تاراج کرده دین یکی
زلف و خالت را نمودم جان و دل
آن یکی بربود از من این یکی
سوی هر غمخواره داری صد نظر
مردم از غم جانب من بین یکی
خواب خوش باشد شب وصل ار بود
عاشق و معشوق را بالین یکی
زان همه بوسه که دادی وعده ام
کن حواله با لب شیرین یکی
نافه گردد خوشه چین خرمنت
گر گشاید زلفت از صد چین یکی
عاشق مسکین بسی داری و نیست
همچو جامی زان همه مسکین یکی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.