ز چشمت چشم آن دارم که گاهی
کند سوی گرفتاران نگاهی
فروغ روی تو از یاد من برد
که وقتی آفتابی بود و ماهی
فرو ماند از قدت در بوستان سرو
به طوبی کی رسد شاخ گیاهی
به جز روی تو گر دیده ست چشمم
نمی بینم ازین افزون گناهی
اگر بپذیری اینک می فرستم
ز آب دیده سویت عذرخواهی
گواه آه سردم صبحدم بس
که دید از صبح صادق تر گواهی
ندانم در دل جامی چه سوز است
که آهی می کشد باز و چه آهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به راه اندر همی شد شاهراهی
رسید او تا به نزد پادشاهی
تو بر جانم همی بندی گناهی
مرا در وی نبوده هیچ راهی
به قبرستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کلهای با خاک میگفت
که این دنیا نمیارزد بکاهی
نگارینا نرستی ز آب و در آب
سبک رفتاری و نیکو شناهی
بلی تو ماهی سیمی و هرگز
نترسد در میان آب ماهی
کنارم آبگیری هست و در وی
[...]
زهی بگرفته از مه تا به ماهی
سپاه دولت پیروز شاهی
جهانداری که خورشیدست و سایه
یکی شاهنشهی دیگر الهی
خداوندی که بنهادند گردن
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.