گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

ساختم چشم راست بهر تو جای

راست شد جا کرم نمای و درآی

کهنه شد دور ماه و نوبت توست

ز ابروی خود مه نوی بنمای

کرده ام از دو دیده پای و ز اشک

می روم در رهت پر آبله پای

گریه ام در گلو گره شده است

تیغ بردار و این گره بگشای

فرق من تا قدم ربوده توست

صبر و هوشی که مانده هم بربای

تیغت از خون هر که گیرد رنگ

زنگ آن را به قتل من بزدای

محتسب را نماند باد بروت

ریش قاضی کنید می پالای

راه تقوا چه سان رود جامی

مانده از جام درد در گل و لای

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode