صوفی چه فغان است که من این الی این
این نکته عیان است من العلم الی العین
ماالحاصل فی البین چه گویی سفری کن
چون خضر و بجوی این گهر از مجمع بحرین
در ذمه ما دین بود پرتو هستی
کو جذب فنایی که مؤدی شود این دین
در مشرب توحید بود وهم دویی کفر
در مذهب تقلید بود نفی دویی شین
این وحدت محض است که از کثرت تکرار
گاه اربعه و گاه ثلاثه ست و گه اثنین
عینی ست یگانه که چو از قید تعین
افزود بر آن نقطه پدید آمد ازو غین
جامی مکن اندیشه نزدیکی و دوری
لاقرب ولا بعد ولا وصل ولا بین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای روی نکو! روی سوی من کن و بنشین
زنهار ز من دور مدار آن لب شیرین
توسروی وبر پای نکوتر که بود سرو
نی نی که ترا سرو رهی زیبد بنشین
امروز مرا رای چنانست که تاشب
[...]
از بهر چه، ای پیر هشیوار هنربین،
بر اسپ هوا کرد دلت بار دگر زین؟
دین است نهال شکر حکمت، پورا،
بنشانش و به هر وقت ازو بار شکر چین
مر بند هوا را به جز از حکمت نگشاد
[...]
نو گشت به فر ملک این صفه زرین
این صفه زرین که بهشتی است نوآئین
این گنبد ثابت که در او ثابت گشتند
خورشید و مه و مشتری و زهره و پروین
این مجلس خرم که در او چهره نمودند
[...]
در زلف تو گوییکه فکند ای صنم چین
چندان زره و حلقه و چندان شکن و چین
آن سنبل مشکینت که پوشید به سنبل
وان پسته نوشینت که افکند به پروین
خواهیکه ببینی گل و نسرین شکفته
[...]
ای باز پسین زادهٔ مصنوع نخستین
در بخشش و بخشایش و در دانش و در دین
محروم چنانست حسودت که گه خشم
بر وی نکند هیچ کسی جود به نفرین
گر طمع کند بوی خوش از باد صبا هیچ
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.