هر کجا جلوه کند آن بت چالاک آنجا
خواهم از شوق کنم جامه جان چاک آنجا
مبریدم ز سر راهش اگر میرم زار
بگذارید خدا را که شوم خاک آنجا
مزن آتش به من ای آه در آن کوی مباد
دود خیزد ز سر این خس و خاشاک آنجا
شدم آواره شهری ز گرفتاری دل
که ز خونریز غریبان نبود پاک آنجا
پای جایی که نهد کاش گذارد اول
که به مژگان ز خس و خاک کنم پاک آنجا
دور ازان در گذرانم ز فلک ناوک آه
تا چه سان می گذراند دل غمناک آنجا
جامی از خون خود آلوده مکن صیدگهش
که نبندند چنین صید به فتراک آنجا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر در دوست که قدر گهر پاک آنجا
خاک باشد چه بود قیمت این خاک آنجا
بر سر کوی غم او چه جگرها چاک است
شرمم اید که برم پیرهن چاک آنجا
ای دل آسیمه سر از کوی بلا می آئی
[...]
من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا
کوزه شهد شود حنظل افلاک آنجا
در خرابات چه حاجت به مناجات من است
دست برداشته دایم به دعا تاک آنجا
در محبت لب خشک و مژه تر باب است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.