گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جامی

بیا ای اشک تا بر روزگار خویشتن گریم

چو شمع از محنت شبهای تار خویشتن گریم

ندارم مهربانی تا کند بر حال من گریه

همان بهتر که خود بر حال زار خویشتن گریم

مرا هم در غریبی شوخ چشمی آفت جان شد

نگویی کز غم یار و دیار خویشتن گریم

نباشد در بهاران دور از ابر چمن گریه

من آن ابرم که دور از نوبهار خویشتن گریم

مدد فرما به خون ای دل که در چشمم نماند آبی

که خواهم امشب از هجران یار خویشتن گریم

ز هجران بود گریه پیشتر از وعده وصلت

کنون از درد و داغ انتظار خویشتن گریم

مگو جامی نشاید گریه از بیداد مهرویان

که من چندین ز بخت خاکسار خویشتن گریم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode