با غم و درد تو کنم دمبدم
شکر که بالشکر تدوم النعم
صبر کم و محنت و اندوه پر
کم صبر العاشق فی الهجر کم
پیش دهانت عدم است آب خضر
با لب لعل تو دهان کالعدم
تر نشود ز اشک ترحم رخت
دور بود چشمه خورشید و نم
می کند از مهر خطت منع ما
بی خبر از نکته جف القلم
باد صبا حلقه زلفت کشید
حلقه عشاق برآمد به هم
گفته جامی که به تحسین سزاست
حسنه الله بطیب النعم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سابقه سالار جهان قدم
مرسله پیوند گلوی قلم
ای دل صافی دم ثابت قدم
جئت لکی تنذر خیر الامم
سر ننهی جز به اشارات دل
بر ورق عشق ازل چون قلم
از طرب باد تو و داد تو
[...]
تا به سریر عرب آن جسم نشست
رعب عرب بر همه عالم نشست
فتنهٔ چشم آمده زان سو مدام
تیغ زبان خفته میان نیام
خاک در یار هوائی شدم
جز در او نیست در دیگرم
کثرت اسمای او اندر عدم
از صفاتش نقش می بندد قلم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.